زن صیغه ای پسر جوان را قاتل کرد
یکم مهر امسال زنی جوان به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران رفت و خبر از ناپدید شدن پدر ۶۵سالهاش داد.
وی گفت: پدرم در کار خرید و فروش ملک است و آخرین بار برای انجام یک معامله کاری از خانه بیرون رفت، اما دیگر برنگشت. او و مادرم از هم جدا زندگی میکنند و احتمال میدهم اتفاق شومی برای پدرم رخ داده است.
کشف لکههای خون
پس از اظهارات این زن، تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی تهران برای یافتن ردی از مرد ناپدید شده وارد عمل شدند. بررسیهای اولیه حکایت از این داشت که مرد میانسال آخرین بار با پسرش قرار ملاقات داشته تا با هم برای معامله زمین به اطراف تهران بروند. به همین دلیل مأموران سراغ پسر وی رفتند، اما او میگفت که آن روز قرارشان کنسل شده و اطلاعی از سرنوشت پدرش ندارد.
در ادامه مأموران به محل زندگی مرد گمشده رفتند که باغ ویلایی در اطراف تهران بود. آنها در داخل ویلا لکههای خون کشف کردند و احتمال اینکه مرد گمشده به قتل رسیده باشد، قوت یافت. آثار خون نهتنها داخل خانه که روی صندلی ماشین پژوی مرد گمشده که در حیاط باغ ویلا بود نیز به چشم میخورد. با ارسال آثار خون به آزمایشگاه جنایی معلوم شد که لکههای خون متعلق به مرد گمشده بود و دیگر شکی باقی نماند که او قربانی جنایت شده است. حدود ۲ ماه از این ماجرا میگذشت و در این میان خونسردی و عدمپیگیری پرونده از سوی پسر مرد گمشده موجب شد که خواهرش به او مشکوک شود. با شکایت این زن از برادرش، وی چهارشنبه گذشته بازداشت شد و در بازجوییها به قتل پدرش اعتراف کرد.
وی اعتراف کرد که پدرش را بر سر اختلافاتی که داشتند به قتل رسانده و پس از قتل جسد پدرش را داخل چاه آبی در حیاط باغ انداخته است. با اعتراف وی، مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران به همراه آتشنشانان راهی باغ ویلا شدند و در عملیاتی ۱۲ساعته جسد مقتول را از داخل چاه ۳۰متری بیرون کشیدند و تحویل پزشکی قانونی دادند.
گفتوگو
کینه مرگبار
متهم به قتل ۳۵ساله و متاهل است. او میگوید بهدلیل کینهای که از مدتها قبل از پدرش داشته، دست به این جنایت زده است.
چرا از پدرت کینه به دل داشتی؟
او خیلی مادرم را اذیت کرد و من نمیتوانستم ناراحتی مادرم را ببینم. به همین دلیل، هم کار دست پدرم دادم و هم خودم.
چرا پدر و مادرت جدا از یکدیگر زندگی میکردند؟
پدرم ۶ماهی میشد که با زنی بهصورت موقت ازدواج کرده بود و مادرم بهشدت از این موضوع ناراحت بود. همین اختلاف میان آنها موجب شده بود تا از هم فاصله بگیرند و جدا از یکدیگر زندگی کنند. پدرم دیگر به مادرم اهمیتی نمیداد و این مسئله مرا خیلی ناراحت میکرد. اوایل تصورم این بود که پدرم بهزودی از همسر صیغهای خود جدا شده و نزد مادرم برمیگردد، اما مدتی قبل از جنایت متوجه شدم که آن زن باردار است و پدرم میخواهد او را به عقد دائم خودش در بیاورد و مادرم را طلاق بدهد. با شنیدن این خبر برای حرف زدن با پدرم نزد او رفتم. میخواستم منصرفش کنم، اما گفتوگوی ما به درگیری منجر شد. آن روز من فقط از مادرم حمایت میکردم و همین باعث شد که پدرم عصبانی شده و به من فحاشی کند. او به من و مادرم بیاحترامی کرد و نمیدانم چه شد که کنترلم را از دست دادم و با ضربات چوب و چاقو او را به قتل رساندم.
با جسد چه کردی؟
ابتدا تصمیم گرفتم جسد را از باغ ویلا بیرون ببرم و در بیابانهای اطراف دفن کنم. حتی به سختی جسد پدرم را در صندلی عقب ماشین خودش قرار دادم و از باغ ویلا خارج شدم اما با دیدن مردم ترسیدم و مجددا به باغ بازگشتم. یک دفعه یاد چاهی افتادم که در باغ بود و جسد را همانجا رها کردم.
چطور توانستی در این مدت نسبت به این ماجرا بیتفاوت باشی؟
در این مدت بهشدت عذاب وجدان داشتم. بهخصوص وقتی نگرانیهای خواهرم را میدیدم. شبها نمیتوانستم بخوابم و مدام تصویر پدرم مقابل چشمانم بود، اما از اینکه حقیقت را بیان کنم وحشت داشتم. میترسیدم خواهرم دیگر مرا نبخشد. حالا که پرده از اسرار جنایت برداشته شده، امیدوارم که خانوادهام مرا ببخشد، حلالم کند و بداند همهچیز در یک لحظه رخ داد و من هرگز نقشه قتل در سر نداشتم. آن روز نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم و این اتفاق دردناک رقم خورد.